در این قسمت از قصه های کودکانه به تعریف داستان زیبای سفید برفی و هفت کوتوله می پردازیم.
پارت 1 قصه صوتی سفید برفی و هفت کوتوله
قصه صوتی سفید برفی اینجوری شروع میشه که : سالها پیش در زیر آسمان قشنگ ملکه ی زیبایی زندگی میکرد. که آرزوی داشتن دختری با پوستی به سفیدی برف ،گونه هایی مانند گل سرخ ،و موهایی همچون آبنوس ،را داشت . خداوند آرزوی او را برآورده کرد.
اما متاسفانه هنگام تولد نوزاد ملکه از دنیا رفت . اسم نوزاد را سفید برفی گذاشت . بعد پادشاه همسر دیگری برگزید . که بسیار زیبا و خودخواه بود .
پارت 2
ملکه حسود قصه سفید برفی و هفت کوتوله آیینه ای سخنگو داشت . که بسیار راستگو بود. هر روز صبح ملکه ازایینه می پرسید؟ آینه راستگوی ،من بگو از همه زیباتر در این دنیا کیست ؟
و آینه جواب میداد . بانوی زیبای من ،تو از همه زیباتری !
سالها میگذشت . و سفیدبرفی بزرگ و زیباتر میشد . وقتی سفید برفی 17 ساله شد. یک روز ملکه سوال همیشگی اش را از آیینه پرسید .
پارت 3
در ادامه داستان صوتی سفید برفی , ایینه گفت . بانوی زیبای من ، سفید برفی از همه زیباتر است . این پاسخ حسادت ملکه را برانگیخت و نفرت شدیدی در دلش نسبت به سفید برفی به وجود آورد.
هر روز نفرتش بیشتر میشد . تا اینکه روزی ، خدمتکارش را احضار کرد . و گفت : سفید برفی را به جنگل ببر و او را همان جا رها کن تا از بین برود.
پارت 4
خدمتکار داستان سفید برفی و هفت کوتوله همین کار را کرد. اما به خاطر زیبایی و مهربانی دخترک او را از بین نبرد. و به او گفت : هرچه زودتر فرار کند. و به قصر برنگردد.
سفید برفی که در جنگل تنها مانده بود. از وحشت شروع به دویدن کرد .
پارت 5 سفید برفی و هفت کوتوله
در ادامه قصه صوتی سفید برفی و هفت کوتوله ,دخترک بینوا به خانه کوچکی رسید . داخل خانه شد ،همه چیز تمیز و مرتب بود.
روی میز 7 بشقاب کوچک؛ ۷ لیوان کوچک ۷ قاشق ؛و کارد و چنگال کوچک ؛و هفت نان کوچک بود .
از هر نان لقمه گرفت. همراه با جرعه ای از هر لیوان خورد . خیلی گرسنه بود. روی یکی از هفت تختخوابی که در خانه بود.
به خواب عمیقی فرو رفت آن خانه ، هفت پیر مرد کوتوله بود. که روزها در جستجوی طلا و جواهر بودند. و شب ها به خانه برمی گشتند.
هفت کوتوله وقتی از سرکار برگشتند. متوجه شدند کسی وارد خانهشان شده و به وسایل شان دست زده است .
پارت 6 قصه صوتی سفید برفی
در ادامه داستان, یکی از کوتوله ها سفید برفی را دید ،که روی تخت خواب هفتم خوابیده بود. همگی دور او جمع شدند. و یکصدا گفتند : چه دختر قشنگی !
انها از زیبایی دختر خوششان آمده بود . تصمیم گرفتند، او را بیدار نکنند. صبح روز بعد سفید برفی با دیدن هفت کوتوله ترسید .
ولی آنها با مهربانی به او سلام گفتند . نامش را پرسیدند . و گفتند ، چطور از اینجا سر درآورده ای ؟
پارت 7
قصه سفید برفی به اینجا رسید که دخترک ,سرگذشت خود را برای آنها تعریف کرد . کوتولوهای مهربان ناراحت شدند . و گفتند . اگر برای ما آشپزی کنی و خانه را مرتب کنی. می توانی پیش ما بمانی.
سفید برفی با خوشحالی پذیرفت. روزها و هفته ها میگذشت . روزی ملکه ،از ایینه اش همان سوال را پرسید. و آینه در جواب گفت . سفید برفی ،سفید برفی، هزار بار از تو زیباتر است !
او در خانه کوتوله ها در جنگل زندگی میکند. ملکه ی بدجنس ،عصبانی شد . فهمید که پیشخدمتش او را فریب داده و سفید برفی هنوز زنده است .
پارت 8
در ادامه, قصه ی صوتی سفید برفی به اینجا رسید که ملکه بدجنس تصمیم گرفت . با لباس یک فروشنده دوره گرد سراغ سفید برفی برود.
وقتی به خانه کوتوله ها رسید. در زد و گفت : در این خانه ایا خانم زیبایی هست که مشتری اجناس من باشد ؟ سفید برفی پنجره را باز کرد . و پیر زن را دید.
دختر ساده دل فکر کرد آن پیر زن نمی تواند به آسیب برساند . برای همین گذاشت پیر زن وارد خانه شود . او که سیب های آبدار و خوشمزه داشت .
سیب های سرخ را به طرف سفیدبرفی گرفت . و گفت : این میوه ها از باغ خودش است . و انها را می فروشد. و یک سیب را برداشت و به سفیدبرفی تعارف کرد .
سفیدبرفی تشکر کرد. و سیب را گرفت و تکه ای از سیب را خورد . و بلافاصله بیهوش روی زمین افتاد.
پارت 9
در ادامه داستان سفید برفی صوتی, ملکه ی بدجنس فرار کرد . و به قصر برگشت . وقتی کوتوله ها به خانه برگشتند . هر کاری که می توانستند انجام دادند .
اما سفید برفی به هوش نیامد . و آنها خیلی ناراحت شدند و بسیار گریه کردند. برای اینکه بتوانند ،سفید برفی را هر روز ببینند. او را در صندوق بلورین گذاشتند.
پارت 10
ادامه داستان سفید برفی و هفت کوتوله اینگونه شد که , یک روز شاهزاده ای از کشور دیگر از کنار خانه کوتوله ها میگذشت . که دخترک را دید. و سخت عاشق او شد . شاهزاده در صندوق بلورین را باز کرد.
لب های سفید برفی تکانی خورد . و هنگام نفس کشیدن ، تکه سیب مسموم از دهانش بیرون پرید. کمکم چشمهایش را باز کرد و همه چیز را به خاطر آورد . شاهزاده از سفید برفی درخواست ازدواج کرد.
سفیدبرفی گفت : به شرطی با شما ازدواج می کنم که اجازه دهید هر وقت خواستم به دیدن دوستانم بیایم . شاهزاده موافقت کرد.
پارت آخر
بچه های عزیز می دونید سرانجام نامادری حسود و ظالم قصه سفید برفی و هفت کوتوله صوتی چی شد؟
بعد از مدتی عروسی مفصلی برپا شد. در آن مراسم نامادری سفید برفی هم دعوت بود . وقتی آرایش نامادری اش تمام شد . از آیینه پرسید .
چه کسی در این سرزمین از همه زیباتر است ؟ و ایینه جواب داد : نوعروس کشور همسایه از همه زیباتر است.
ملکه بدجنس ،خیلی مشتاق بود که نوعروس کشور همسایه راببیند. وقتی وارد تالار عروسی شد . سفید برفی را شناخت .
اما نمیتوانست برگردد چون شاهزاده داستان زندگی سفید برفی را برای همه گفته بود. آنها می دانستند که او چه کسی است ,
پدر سفید برفی هم از دیدن دختر زیبایش بسیار خوشحال شد . و دستور داد ،همسرش را تا آخر عمر در سیاهچال بیندازند.
سایت میلورن یکی از بهترین سایت های قصه های صوتی کودکانه و شعرهای کودکانه زیبا می باشد .
برای قصه های صوتی کودکانه طولانی برای خواب ,کلیک کنید.