قصه کودکانه نخودی

سلام به همه شما دختر و پسرای ناز و دوست داشتنی و مخاطبان عزیز سایت میلورن، امروز با قصه کودکانه نخودی، مهمون خونه هاتون شدم.

روزی, روزگاری در ده قشنگی زن و شوهری زندگی مي كردند كه بچه نداشتند و هميشه دعا مي كردند كه خدا بچه ای به آنها بدهد.

روز زن تصمیم گرفت آش بپزه. وقتی نخود لوبیا ها رو ریخت تو قابلمه، آهی کشید و گفت:اگه بچه ای داشتم حی اندازه یه نخود، از الان منتظر میموند تا آش آماده بشه.

تا اینو گفتف ناگهان یکی از نخود ها از تو قابلمه بیرون پرید و گفت: ننه جان! پس من کی هستم؟ زن خیلی تعجب کرد و پرسید: تو کی هستی؟ چقد کوچولویی؟

نخود جواب داد: من نخودی ام دیگه! مگه خودت نگفتی اگه یه بچه اندازه نخود داشتی خوشحال می شدی؟

حالا من بچه تو هستم و توام ننه من! ننه نخودی خیلی خوشحال شد، نمیدونست از خوشحالی چیکار کنه!

نخودی رو ناز و نوازش کرد و قتی هوش و حواسش سرجاش اومد، یه قوطی کبریت برداشت و اونو خونه نخودی کرد. با برگ گل هم براش رختخواب درست کرد، نخودی هم توی رختخواب گرم و نرمش دراز کشید و کمی استراحت کرد. ننه نخودی هم رفت تا بقیه کاراشو انجام بده!

قصه کودکانه نخودی

پارت 2 قصه کودکانه نخودی

وقتی آش آماده شد، یه کاسه پر از آش جلوی نخودی گذاشت تا بخوره. نخودی هم شروع کرد به خوردن و تعریف کردن از آش خوشمزه ننه اش!

ننه نخودی که خیلی خوشحال بود، به بچه کوچیکش نگاه می کرد و لذت می برد.

اما ناگهان آهی کشید. نخودی گفت: ننه جان! چرا دوباره آه می کشی؟

ننه نخودی گفت: با خودم فکر می کردم تو اگه یکم بزرگ تر بودی، میتونستی برای پدرت یه کاسه آش ببری!

الان پدرت توی مغازه اش نشسته و خسته و گرسنه است. نخودی گفت: این که کاری نداره! احتیاج به آه و اوهی نداره! نشونی مغازه پدرمو بگو، کاسه آش رو هم بده تا من برم!

ننه نخودی که خیلی تعجب کرده بود، یه کاسه آش برای شوهرش کشید.

نخودی تو یه چشم به هم زدن، کاسه آش رو گذاشت رو سرش و با سرعت از خونه بیرون رفت!

قصه کودکانه

پارت 3 قصه کودکانه نخودی

پدر نخودی کفاش بود و کفش می دوخت. توی مغازه اش نشسته بود که یهو دید در باز شد و یه کاسه آش اومد داخل مغازه.

از تعجب دهنش باز مونده بود، نخودی کاسه آش را زمین گذاشت و گفت: سلام بابا جان، من بچه شما هستم، اسمم نخودیه! و همه ماجرا رو تعریف کرد.

پدر نخودی هم نمیدونست از خوشحالی چیکار کنه. نخودی رو در آغوش کرفت و توی مغازه چرخید و رقصید و خندید.

بعد هم خوشحال و خندان نشست و آش خورد.

وقتی آش تموم شد، نگاهی به نخودی کرد و او هم آهی کشید. نخودی پرسید: تو دیگه چرا آه می کشی؟

پدر نخودی گفت: تو اگه بزرگتر بودی و مثل بقیه بچه ها بودی، میتونستی بری به قصر پادشاه پول کفشامو بگیری.

نخودی گفت: این که آه و اوهی نداره، میرم و پولاتو از پادشاه می گیرم. نخودی اینو گفت و نشونی قصر پادشاه رو گرفت و به راه افتاد.

داستان کودکانه

پارت 4

 در ادامه داستان کودکانه نخودی، نخودی رفت و رفت تا رسید به یه رودخونه، رودخانه به نخودی سلام کرد و احوال پرسید و ادامه داد: نخودی، کجا میری؟ نخودی جواب داد: میرم به قصر پادشاه تا پول کفشای پدرمو بگیرم.

رودخونه گفت: منم با خودت می بری؟ شاید بتونم کمکی بهت بکنم!

نخودی جواب داد: البته که میتونم، بعد دهانش رو باز کرد و تمام آب های رودخونه رو تو دل خودش جا داد.

قصه کودکانه باب اسفنجی

قصه کودکانه میلورن

پارت 5 قصه کودکانه نخودی

نخودی رفت و رفت تا رسید به یک ببر تیز دندان. ببره به اون گفت: سلام نخوی، کجا میری؟ نخودی جواب داد: میرم به قصر پادشاه تا پول کفشای پدرمو بگیرم.

ببر تیز دندان گفت: منم با خودت می بری؟ نخودی گفت: البته که می برم! بعد دهنشو باز کرد و ببر تیز دندان رو توی دلش جا داد و دوباره به راه افتاد.

قصه های کودکانه
پارت 6

نخودی کم رفت، زیاد رفت, تا به یک آتش تنور رسید. آتش تنور پرسید: نخودی کجا با این عجله؟ نخودی گفت: میرم پول کفشای پدرمو از پادشاه بگیرم!

آتش تنور گفت: منم با خودت می بری؟ نخودی گفت: البته که می برم، بعد دهانشو باز کرد و آتش تنور رو توی دلش جا داد.

 

داستان کودکانه نخودی
پارت 7

رفت و رفت تا به یه زنبور رسید. زنبور پرسید: نخودی ، کجا با این عجله؟ نخودی ماجرا رو بهش گفت. زنبور گفت: منم با خودت می بری؟ نخودی جواب داد: البته که می برم! بعد دهانشو باز کرد و زنبور رو تو دلش جا داد.

gesse kodakane miloren
پارت 8

نخودی رفت و رفت تا رسید به قصر پادشاه. اون پیش پادشاه رفت و گفت: من اومدم پول کفشای پدرمو بگیرم!

پادشاه با تعجب نخودی رو نگاه کرد و ناگهان خشمگین شد، فریاد زد: او را بگیرید! حالا کار به جایی رسیده که یک نخود نیم پز از این کارها بکند؟

نگهبان ها با عجله نخودی رو گرفتند، کشان کشان بردند و انداختند توی لونه مرغ و خروسا تا نخودی رو بخورند.

وقتی مرغ و خروسا خواستند به اون حمله کنند، نخودی به ببر تیزدندان گفت: ببر جان، بیا بیرون و مرغ و خروس ها رو بخور! ببر تیزدندان هم پرید بیرون و تمام مرغ و خروسا رو خورد، بعد نخودی نشست و برای خودش آواز خوند.

جهت گوش دادن به قصه های صوتی شب، کلیک کنید.

dastane kodakane miloren
پارت 9 قصه کودکانه نخودی

وقتی صبح شد، نگهبانا اومدند و با تعجب دیدند که مرغ و خروسا نیستند! نخودی هم داره برای خودش آواز میخونه!

خبر به گوش پادشاه رسید. او در حالی که عصبانی بود، دستور داد تا نخودی رو در آتش اجاق بیندازند تا بسوزد.

نگهبان ها نخودی رو کشان کشان به سوی اجاق بردند.همون وقت نخودی به آب رودخانه گفت: رودخونه جان،بیا بیرون، حالا نوبت توست. آب رودخانه هم بیرون اومد و آتش رو خاموش کرد.

وقتی نگهبان ها اومدند، دیدند که آتش اجاق خاموش شده و نخودی داره برای خودش آواز میخونه!

نخودی
پارت 10

 در ادامه قصه کودکانه نخودی، این بار نخودی رو در یک یخچال بزرگ انداختند. اما آتش تنور بیرون اومد و تمام یخ ها رو آب کرد.

وقتی نگهبان ها اومدند، دیدند تمام یخ ها آب شده و نخودی صحیح و سالم نشسته و داره برای خودش آواز میخونه!

قصه نخودی
پارت 11

خبر به گوش پادشاه رسید. این بار که پادشاه از خشم ، سرخ شده بود، دستور داد تا نخودی رو نزد اون ببرند.

نگهبان ها نخودی رو پیش اون بردند. پادشاه از عصبانیت نخودی رو گرفت و روی اون نشست تا له بشه.

اما همون وقت زنبور از دهان نخودی بیرون اومد و پادشاه رو تا اونجایی که میتونست, نیش زد.

صدای داد و فریاد پادشاه به آسمون بلند شد.همه نگهبان ها دیدند که پادشاه بالا و پایین می پره و فریاد میزنه!

پارت 12 قصه کودکانه نخودی

پادشاه که نخودی رو اینطوری دید، دستور داد که نخودی رو به قصر ببرند تا هرچه می خواهد بردارد و از قصر، بیرون برود.

وقتی نخودی به خزانه قصر رسید, دهانشو باز کرد و هرچه سکه طلا بود رو خورد و توی دلش جا داد. اونوقت، خوشحال و خندان به طرف خانه اش به راه افتاد. پولی که پاشاه از مردم  به زور گرفته بود رو بین همه آنها تقسیم کرد.

وقتی نخودی بزرگ شد، با یه خاله نخودی ازدواج کرد و پدر و مادرش هم سالیان سال به خوبی و خوشی زندگی کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

در این سایت انواع تبلیغات بنری و رپورتاژ آگهی پذیرفته می شود.جهت هماهنگی با شماره 09905967836 تماس بگیرید.

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من