قصه کودکانه رستم و سهراب

سلام به همه شما بچه های نازم , امیدوارم حالتون خیلی خوب باشه. امروز سایت قصه کودکانه میلورن, قصه کودکانه رستم و سهراب رو برای شما عزیزان قرار داده.

این داستان از کتاب شاهنامه فردوسی هست و یکی از قصه های قدیمی پرطرفدار میباشد.

پارت 1

 قصه کودکانه رستم و سهراب اینطوری شروع میشه که, روزی یکی از پهلوانان به نام رستم برای شکار به نزدیکی های مرز توران رفت و پس از شکار به خواب رفت.

رخش , اسب رستم که در باغ در حال چرا بود توسط چند سوار ترک به سختی گرفتار می شود.

رستم پس از بیدارشدن رخش را نمی بیند و برای یافتن رخش از طریق رد پای او به شهر سمنگان می رسد.

در شهر سمنگان بزرگان و ناموران شهر به استقبال رستم می آیند.

شاه سمنگان از او دعوت می کند شبی را در قصر او بگذراند تا صبح رخش را برای او پیدا کند. 

رستم به بارگاه شاه سمنگان می رود و در آنجا با تهمینه روبرو می شود و عاشق او می شود و او را از شاه سمنگان خواستگاری می کند.

شاه نیز خواستگاری رستم را قبول می کند و دخترش را به عقد رستم درمی آورد.

چند روز بعد, رستم مجبور می شود به ایران برگردد.

او برای حفظ جان تهمینه , او را با خود به ایران نمی برد.

رستم فردای آن روز به تهمینه مهره ای را به عنوان یادگاری می دهد و می گوید اگر فرزندمان دختر بود این مهره را به گیسوی او ببند.

اگر پسر بود مهره را به بازوی او ببند.

سپس روانه ایران می شود و ازدواج با تهمینه را به کسی نمی گوید.

قصه کودکانه رستم و سهراب

پارت 2 قصه کودکانه رستم و سهراب

فرزند تهمینه به دنیا می آید که او نام سهراب را برایش انتخاب می کند.

سهراب بسیار شبیه پدر بوده و مانند او در جوانی قوی و تنومند می شود.

سهراب جوان از مادرش درباره پدر سوال می کند و تهمینه حقیقت را به او می گوید

سپس مهره نشان پدر را بر بازوی او می بندد و به او هشدار می دهد که افراسیاب, دشمن پدرت نباید از این راز با خبر شود.

سهراب پس از شنیدن حرف های تهمینه و پهلوانی پدرش تصمیم می گیرد که به ایران حمله کند.

 پدرش را به جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسیاب را از بین ببرد.

افراسیاب ،سهراب را فریب می دهد و برای کمک به او لشکری می فرستد تا به ایران حمله کند و به سرداران لشکر می گوید:نگذارند سهراب، رستم را بشناسد.

داستان کودکانه رستم و سهراب

پارت 3 داستان کودکانه رستم و سهراب

 در ادامه قصه کودکانه رستم و سهراب, سهراب به ایران حمله می کند و کاووس شاه، از رستم برای شکست سهراب کمک می خواهد.

رستم و سهراب با هم روبرو می شوند.

سهراب از ظاهر او حدس می زند که شاید او رستم باشد ولی رستم نام خود را از او پنهان می کند.

ابتدا سهراب بر رستم پیروز می شود و می خواهد او را از بین ببرد.

اما رستم او را فریب می دهد و می گوید ما رسم داریم در جنگ دوم اگر پیروز شدیم حریف را از بین ببریم.

در نبرد بعدی رستم پیروز می شود و او را از پای در می آورد.

در این هنگام مهره نشان خود را بر بازوی او می بیند.

او برای زنده ماندن سهراب از کاووس شاه نوش دارو می خواهد.

زیرا سهراب با خوردن نوشداروی که نزد کاووس شاه است می تواند زنده بماند.

وقتی کاووس راضی می شود که نوشدارو را به سهراب بدهد ، سهراب از دنیا می رود و اینگونه پسر به دست پدر کشته می شود.

میلورن

قصه رستم و سهراب هم به پایان رسید. امیدوارم از این داستان هم خوشتون بیاد.

بچه های گلم سایت میلورن در کنار این قصه های قشنگ, یه عالمه شعر کودکانه,دانستنیها و آموزش نقاشی رو هم به سایتش اضافه کرده.

حتما از سایر بخش ها هم دیدن کنید و استفاده کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
در این سایت انواع تبلیغات بنری و رپورتاژ آگهی پذیرفته می شود.جهت هماهنگی با شماره 09192737645 تماس بگیرید.
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من