قصه فیلا پیلا

سلام به همه شما دسته گل های عزیز و مخاطبان نازنین سایت قصه کودکانه میلورن, امروز میخوام براتون داستان شب فیلا پیلا رو تعریف کنم.

   

بخش اول داستان شب فیلا پیلا

صبح بود , اما با همه صبحا فرق داشت. مامان فیله مریض شده بود. نمیتونست از جاش بلند بشه , فیلا پیلا, فیل کوچولوی عینکی, دلش میخواست کاری بکنه.

از لونه بیرون رفت, سنجاب وچولو رو صدا زد: سنجاب کوچولو از درخت پایین اومد.

سلام کرد و گفت: فیلا پیلا! ناراحتی؟ فیلا پیلا جواب سلامش رو داد و گفت : مامان فیله مریض شده,باید یه کاری بکنم!

یه دفعه خرگوش کوچولوی بازیگوش پیداش شد و گفت : چه صبح خوبی! بریم بازی!

سنجاب کوچولو گفت: مثلا چه بازی؟ خرگوش کوچولو گفت: مثلا دنبال پروانه ها بریم یا لب رودخونه, مسابقه دویدن بذاریم!

فیلا پیلا گفت: شما برین! من نمیتونم بیام!خرگوش کوچولو گفت چرا نمیتونی؟

فیل کوچولو سرشو انداخت پایین و گفت : مامانم مریضه, میخوام براش یه کاری بکنم. یه کاری کنم که زود خوب شه و خوشحال باشه.

خرگوش کوچولو گوشاشو بالا و پایین کرد و گفت : مامانت خوب میشه, لازم نیست براش کاری بکنی! بیا بریم بازی.

بخش دوم

فیلا پیلا سرشو اینطرف اونطرف کرد و گفت : نه بابا شما برید.

خرگوش کوچولو گفت: سنجاب کوچولو بیا من و تو بریم! سنجاب کوچولو گفت: منم پیش فیل کوچولو میمونم.

خرگوش همونطورکه دور میشد گفت: خب نیاید, خودم میرم!

سنجاب پشت فیل پرید سرشو ناز کرد و گفت: میخوای چیکار کنی فیلا؟

فیل کوچولو به شاخه درخت رو به روش نگاه کرد و گفت: مامانم گرسنه است, اون برگ این درختا رو خیلی دوست داره!

بعد خرطومش رو دراز کرد ,روی پاهاش ایستاد, اما از شاخه درخت خیلی فاصله داشت.

بخش سوم قصه صوتی شب فیلا پیلا

سنجاب کوچولو گفت: این کار, برای من خیلی راحته! اون از پشت فیل روی شاخه درخت پرید.

برگ درختا رو یکی یکی چید و انداخت روی زمین. فیلا پیلا هم برگارو جمع کرد و به لونه برد.

اون برگا رو توی دهن مامان فیله گذاشت. مامان فیله آهسته آهسته برگا رو میجوید و یه صدایی اومد.

فیل کوچولو رفت بیرون, خرگوش کوچولو بود با یه سطل بزرگ.

از لب رودخونه آب آورده بود. سرشو انداخت پایین و گفت :  این آب رو برای مامان فیله آوردم, ببخشید این سطل سنگین بود, کمی از آب ریخت.

فیل از خرگوش تشکر کرد و آب رو برای مامان فیله برد.

مامان فیله برگا و آب رو که خورد, حالش بهتر شد, بلند شد و واستاد.

گفت حالم بهتره, برای ناهار یه سوپ خوشمزه برای تو و دوستات درست می کنم.

 فیل کوچولو وقتی دید حال مامانش بهتر شده, ازش اجازه گرفت تا بره با دوستاش بیرون و بازی کنه!

بچه های عزیز , قصه امشب هم به پایان رسید, خواب خوبی داشته باشید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

در این سایت انواع تبلیغات بنری و رپورتاژ آگهی پذیرفته می شود.جهت هماهنگی با شماره 09905967836 تماس بگیرید.

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من