قصه زندگی امام علی (ع)

سلام به بچه های گلم. امروز داستان زندگی "امام علی (ع)" رو براتون آماده كردم.

ایشان، امام اول شيعيان و خليفه چهارم اهل تسنن هستند.

او  يار و ياور حضرت محمد(ص) بود.

همچنين پسر عمو و داماد پيامبر اسلام بوده اند.

ایشان اولين مردی بود كه دين اسلام را پذيرفت.

 مردی بسيار شجاع، فداكار و مهربان بودند.

با هم بشنويم قصه زندگی این بزرگمرد را...

 

 
 
 

داستان حضرت علی (ع) قسمت 2

در چشمان فاطمه , دختر اسد , اشك نشسته بود.

آرام و سنگين قدم بر مي داشت.

زير لب با خدای خود حرف می زد: «خدايا من به تو وپيامبرانت، به ابراهيم خليل كه خانه كعبه را به دستور تو ساخت ايمان دارم.

از تو می خواهم تولد كودكم را برای من آسان گرداني.»

ابوطالب از غيبت همسرش دل نگران و هراسناك شده بود.

فاطمه كنار خانه كعبه از درد به خود می پيچيد.

دستهای لرزانش را ميان پرده های آويخته كعبه فرو برده بود.

 در حالی كه صورت و سينه اش را به ديوار كعبه می ساييد اشكهايش چون سيل بر گونه هايش جاری شده بود.

 می گفت: «خدايا كمكم كن. اين بنده تنها به تو پناه آورده است.

ای صاحب خانه ياری ام كن.»

جمعی از زنان هاشمی كه كنار كعبه نشسته بودند با شتاب خود را به فاطمه رساندند و اطراف او را گرفتند.

آنها قصد داشتند او را به محل امنی ببرند و در تولد فرزندش او را ياری كنند.

اما چه مكانی برای فاطمه بنت اسد امن تر از خانه خدا بود؟!

در اين هنگام ناگهان ديوار كعبه شكاف برداشت و فاطمه وارد خانه كعبه شد.

زنان هاشمی كه شاهد شكافته شدن ديوار بودند با تعجب به يكديگر نگاه كردند.

آنها تصميم گرفتند وارد خانه كعبه شوند.

اما دوباره ديوار به حال اول بازگشت.

خبر شكافتن خانه كعبه دهان به دهان در كوچه و بازار پيچيد.

مردم مكه كه همه شگفت زده و متعجب شده بودند خبر را به گوش ابوطالب رساندند.

سه روز از اين امر عجيب گذشت.

بخش دوم داستان صوتی زندگی حضرت علی (ع)

روز چهارم دوباره ديوار كعبه شكافته شد و فاطمه در حالی كه نوزاد را بر دست گرفته بود بيرون آمد.

كودك چون خورشيدی در دست مادر چشمها را به خود خيره كرده بود.

فاطمه دختر اسد با صدايی بلند به جمعيت گفت: «اي مردم بدانيد و آگاه باشيد كه خدای كعبه مرا از ميان زنان برگزيد.

و برای من از بهشت ميوه و غذا فرستاد و از غيب ندايی رسيد كه: ای فاطمه نام كودك خود را علی بگذار.

خداوند اين مولود كعبه را از نور عترت و قدرت و عدل خود آفريد.

خداوند او را با آداب خود تربيت كرد و از نور خود در وجود او قرار داد. او مقامی عالی دارد و نام او علی است.»

حضرت علی (ع)

بخش سوم

جمعيت اطراف دختر اسد را گرفته بودند.

نوزاد كعبه از آغوش مادر دست به دست گشت تا در آغوش پدر قرار گرفت.

ابوطالب به چهره نورانی نوزادش نگاه كرد و او را به سينه اش چسباند.

برق شادی در چشمانش ظاهر گشت و از روی شوق فرياد زد:

«اين روزها زائران خانه كعبه همه ميهمان كعبه خواهند بود.

غذا آماده كنيد، سفره بيندازيد و همه را طعام دهيد.»

دوران كودكی حضرت ,بيشتر در كنار پسر عمويش , پيامبر خدا  سپری شد.

او از كودكی به خانه پيامبر آمد و در آن خانه بزرگ شد.

زير نظر پيغمبر تربيت شد و آداب زندگي را از پسر عموی خود ياد گرفت.

 پسر باهوش و زرنگی بود. گفته های پيامبر را خوب می فهميد و به آنها عمل می كرد. هرگز دروغ نمی گفت.

باادب و شيرين زبان بود.

به مردم احترام می گذاشت. درستكار و پاكيزه بود.

در كارها به پيغمبر كمك می كرد.

پسر شجاع و نيرومندی بود.

با كودكان رفيق و مهربان بود. آنها را اذيت نمی كرد و هيچ كس هم جرات نداشت او را اذيت كند.

حضرت محمد(ص) سالي يك ماه به كوه حراء می رفت و در آنجا عبادت می كرد.

حضرت در آن روزها برای پيامبر آب و غذا می برد.

امام علی (ع) فرموده: «من در كوه حراء با پيامبر بودم و آثار پيامبری را در او ديده ام.»

انس و علاقه محمد(ص) به پسر, آنقدر زياد بود كه هيچ كس پدري را مهربان تر از محمد نسبت به علی نديده بود.

 هيچ كس هم فرزندی چون او را نديده بود كه تا آن حد مطيع فرمان پدر باشد.

حضرت محمد(ص) در اين باره فرمود: «من و علی از يك نوريم.»

حضرت نيز فرمود: «من و پيغمبر دو شاخه از يك ريشه هستيم.»

بخش چهارم

در يكی از روزها از طرف خدا به پيامبر فرمان رسيد:

«آشنايان و افراد فاميل خود را به دين اسلام دعوت كن و به آنها بشارت ده كه پيامبر خدا هستي.»

امام علی (ع) چهل نفر از نزديكان پيامبر را به خانه دعوت كرد و با غذايي مختصر كه تهيه كرده بود از آنها پذيرايی كرد.

پس از خوردن غذا پيامبر فرمود: «خداوند فرمان داده است تا شما را به دين اسلام دعوت كنم.

هر كس مرا ياری و پشتيباني نمايد برادر و جانشين من خواهد بود.»

پيامبر بعد از سكوتي كوتاه تقاضاي خود را سه بار تكرار كرد ولي هيچ كس جز علی از جاي خود برنخاست و ايمان خود را بر زبان نياورد.

بخش پنجم قصه صوتی زندگی حضرت علی (ع)

در آن روز بود كه پيامبر براي اولين بار فرمود: «برادر و جانشين من علي است. از او پيروي نماييد و سخن او را از دل و جان بپذيريد.»

امام علی (ع) نخستين مردي بود كه به دعوت پيامبر پاسخ گفت.

حضرت در آن وقت تقريبا چهارده سال بيشتر نداشتند،

اما به قدری باهوش و فهميده بود كه خوب و بد را كاملا تشخيص می داد.

و می دانست كه حضرت محمد راست می گويد.

و از طرف خدا به پيامبری مبعوث گشته است.

او دوران نوجوانی را پشت سر گذاشت.

 هميشه در كنار پيامبر بود و در راه اسلام ياور و پشتيبانی محكم براي پيامبر به حساب می آمد.

امام خوش اخلاق, كودكان را دوست مي داشت و با آنها مهربان بود.

مخصوصا با بچه های يتيم رفتاري آرام و صميمی داشت.

آنها را به خانه دعوت می كرد و شيرينی و عسل به آنها می داد.

آنقدر با بچه های يتيم مهربان بود كه يكی از دوستانش می گفت: «كاش من بچه يتيم بودم تا حضرت, مرا نوازش می كرد!»

بخش ششم

امام  دوران جوانی را با شادابي، قدرت و جوانمردی سپری كرد و بااخلاق و رفتاری شايسته توانست سردار رشيد سپاه اسلام شود.

او در نبرد حنين تنها كسي بود كه بر گرد پيغمبر مي چرخيد و با آنكه همه مسلمانان در محاصره قرار گرفته بودند

او توانست دشمن را تار و مار كند و آنها را به فرار وادار نمايد.

در نبرد خيبر در قلعه اي را كه با كمك چندين مرد جنگي باز و بسته مي شد از جايش بيرون كشيد و راه را براي عبور مسلمانان گشود.

امام ,  در جبهه هاي جنگ مرد پرتلاش، شجاع و جنگنده اي بود.

در زندگي خانوادگي و اجتماعي خود نيز فردي پركار، تلاشگر و خوش سليقه بود.

در كشاورزي و درختكاري كوشش بسيار مي كرد.

این مرد دلاور, در طول زندگي پربار خود چندين مزرعه و باغ را آباد كرد و همه را در راه خدا مصرف نمود.

وقتي يك قطعه زمين در اطراف مدينه خريد تا آن را آباد كند، تصميم گرفت براي آبياري آن چاهي بكند.

براي كندن چاه جاي مناسبي را پيدا كرد و به اميد خدا مشغول كار شد.

روزها گذشت ولي از آب خبري نبود.

بخش هفتم

باغبانش مي گفت: «روزي امام عزیز, كلنگ را برداشت و داخل چاه شد و مدتي با كوشش و جديت كار كرد.

اما از آب خبري نشد.

خسته از چاه بيرون آمد و عرق هاي پيشاني را با دست پاك كرد.

استراحتي نمود و دوباره داخل چاه شد.

طوري كلنگ مي زد كه صداي نفسش از دور شنيده مي شد.

با ضربه اي محكم زمين شكافته شد، آب جوشيد و بالا آمد.»

حضرت علی(ع)

بخش هشتم

سپس امام علی (ع) به باغبانش فرمود: «قلم و كاغذي برايم بياور.»

وقتي قلم و كاغذ حاضر شد امام در كناري نشست و چنين نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم

اين چاه را با زمين هاي اطرافش وقف كردم كه درآمدش را در كارهاي زير به مصرف برسانند:

-به درماندگان و بينوايان كمك شود.

-به كساني كه در راه بي خرجي مانده اند كمك شود.

-براي عروسي دختران و پسران يتيم به مصرف برسد.

-به بيماران فقير كمك شود.

-در كارهاي خير كه نفع همگاني دارد به مصرف برسد.

اين چاه را براي رضاي خدا و ثواب آخرت وقف كردم تا از آتش جهنم نجات پيدا كنم.»

بخش نهم قصه کودکانه زندگی امام علی (ع)

در سال دوم هجرت بود كه امام عزیز, به خواستگاري فاطمه زهرا(س) رفت.

پيامبر و دختر گرامي ايشان كه كسي را بهتر و شايسته تر از علي نمي ديدند پيشنهاد او را پذيرفتند.

پيامبر فرمود: «علي جان! زره اي كه در جنگها به تن مي كني مهريه دخترم كن.»

امام  پذيرفت. زره را فروخت و پول آن را خدمت پيامبر برد.

حضرت فرمودند: «با آن جهيزيه خريداري كن.»

حضرت پذيرفت و جهيزيه مختصري تهيه نمود.

بعد از خواندن خطبه عقد طبقي از خرما بين ميهمانان تقسيم كردند.

 به اين ترتيب علي و فاطمه زندگي ساده، گرم و پرمهر خود را آغاز كردند.

بخش دهم

پيامبر كارهاي بيرون خانه را به عهده امام و كارهاي داخل منزل را به عهده فاطمه گذاشتند.

آن زوج از پيشنهاد پيامبر بسيار راضي و خشنود گشتند.

يك روز امام  دلش به حال همسر عزيزش سوخت. چرا كه كارهاي منزل خيلي زياد بود.

بنابراين به همسر خود پيشنهاد كرد تا خدمت رسول خدا برسد و از وي خدمتكاري براي كمك در كارهاي خانه بگيرد.

بخش یازدهم

پيامبر  نمي خواست زندگي خود و عزيزانش بهتر و بالاتر از مردم مدينه باشد.

 از طرفي مي دانست كه نيرو و نشاط دخترش فاطمه كه شيفته عبادت و ذكر خداست با چه چيزهايي بيشتر مي شود،

فرمود: «دوست داريد چيزي به شما بياموزم كه از همه اينها بهتر باشد؟

موقع خواب سي و چهار مرتبه ذكر "الله اكبر" و سي و سه مرتبه ذكر "الحمدالله" و سي و سه مرتبه ذكر "سبحان الله" را از ياد نبريد.

اثري كه اين عمل در روح شما مي بخشد از اثري كه يك خدمتكار در زندگي شما دارد خيلي بيشتر خواهد بود.»

بخش دوازدهم

حضرت زهرا بعد از شنيدن اين كلام روح بخش پدر بزرگوارش عرض كرد:

«به آنچه خدا و پيامبرش خشنود باشند من نيز راضي و خشنود خواهم بود.»

در مدت 9 سالي كه امام علی (ع) و فاطمه(س) كنار هم زندگي مي كردند

خانه آنها مجاور خانه پيامبر بود و در خانه آنها به مسجد و روبروي در خانه پيامبر باز مي شد.

خداوند پنج فرزند به نامهاي: حسن، حسين، ام كلثوم، زينب و محسن به آنها عنايت فرمود

و اين خانواده گرامي به نام "اهل بيت" بين مسلمانان شهرت يافتند.

بخش سیزدهم

امام  در طول زندگي خود  نسبت به مسلمانان و يارانش مهربان و باگذشت بود.

او در اوج قدرت و توانايي نسبت به دشمنان ,در ميدان جنگ هم با جوانمردي و گذشت برخورد مي كرد.

در جنگ صفين سربازان معاويه اجازه استفاده از آب را به مسلمانان نمي دادند.

پس از جنگ و شكست لشگريان دشمن وقتي آب به دست نيروهاي اسلام افتاد حضرت فرمودند:

«به اسيران آب دهيد و بگذاريد تا سربازان معاويه نيز از آب استفاده كنند.»

بخش چهاردهم

پيغمبر گرامي در آخرين سال عمرشان براي انجام عبادت حج به مكه رفتند.

هنگام پايان مراسم حج و زيارت كاروانها آماده برگشت به سرزمينهاي خود شدند.

فرشته وحي در اين وقت پيامي را از طرف خدا براي پيامبر آورد:

«اي پيامبر! پيام پروردگارت را به مردم برسان كه اگر كوتاهي كني رسالت خود را كامل انجام نداده اي.

خدا تو را از شر دشمنان نگاه مي دارد و كافران را به مقصود نمي رساند.»

بخش پانزدهم

پيامبر در غدير خم ايستاد و هزاران نفر از كه از حج برمي گشتند در روز هجدهم ماه ذي الحجه آنجا جمع شدند و نماز ظهر را با پيامبر خواندند.

سپس از باربند شتران منبري ساختند. رسول خدا بر فراز آن ايستادند.

همه ساكت در انتظار بودند تا ببينند پيام مهم پيامبر چيست؟!

حضرت بعد از سخناني سودمند با آهنگي آسماني و صدايي رسا اعلام كردند كه: «بعد از من علي پيشوا و رهبر شماست.»

 
زندگی حضرت علی (ع)

بعد از منبر فرود آمدند و عرق هاي پيشاني مبارك را پاك نمودند. نفس عميقي كشيدند و آرام ايستادند و فرمودند:

«با برادر و جانشينم , علي بن ابيطالب, بيعت كنيد و اين مقام الهي را به او تبريك بگوييد.

او پيشوا و امير مومنين است.»

بخش شانزدهم

مسلمانها دسته دسته آمدند و دست علي را گرفتند و فشردند.

مقام رهبري مومنين را به ايشان تبريك گفتند و وي را اميرالمومنين صدا كردند.

به اين ترتيب مقام امامت و رهبري جزء دين شد و با تعيين رهبر، دين اسلام كامل و جاوداني گشت.

بخش هفدهم

زماني كه امام علی (ع) به حكومت رسد مانند گذشته لباسي ساده و غذايي اندك داشت.

بيشتر اوقات به نان جو و خرما قناعت مي كرد. رهبري عادل بود. ايشان مي فرمود:

«آيا اين سزاوار است كه من پيشواي مردم باشم ولي در مشكلات و سختي هاي زندگي با آنها شريك و همراه نباشم؟»

امام , در مدت عمر خود كتاب نهج البلاغه را تاليف نمودند كه بعد از قرآن بهترين و گرانبهاترين كتاب محسوب مي شود.

 حضرت در اجراي حق و عدالت و قانون و همچنين طرفداري و حمايت از مظلومان و محرومان

و مبارزه با ظالمان و زورگويان بسيار جدي و سخت كوش بودند.

ولي گروهي كه به خاطر رسيدن به قدرت اسلام را پذيرفته بودند راه خود را جدا كرده و مخفيانه جلسات محرمانه اي ترتيب دادند.

تا به طريقي بتوانند حكومت عدل علي را از بين ببرند و نقشه اي براي كشتن امام  طراحي كنند.

بخش هجدهم

ابن ملجم كه مردي پست فطرت بود روش كار و عدالت علي را نمي پسنديد.

او با همراهي زني به نام قطامه تصميم گرفت تا در ماه مبارك رمضان امام علی (ع) را به قتل برساند.

ایشان در ماه مبارك رمضان براي خود برنامه اي تنظيم كرده بودند.

هر شب افطار را در خانه يكي از دخترها و پسرانش مي خوردند.

هيچ شبي غذايش از سه لقمه تجاوز نمي كرد.

فرزندانش اصرار مي كردند كه بيشتر غذا بخورد ولي ايشان مي فرمود:

«دوست دارم وقتي به ملاقات خدا مي روم شكمم گرسنه باشد.»

امام بزرگوار قبل از شهادت, بارها فرمودند:

«با نشانه هايي كه پيامبر به من داده به زودي زماني مي رسد كه ريش سپيدم با خون سرم رنگين شود.»

بخش نوزدهم

آن شب امام  ميهمان دخترش ام كلثوم بود.

بيش از هر شب ديگر نشانه هاي هيجان و انتظار در او ديده مي شد.

نزديك صبح صداي موذن به گوش رسيد و امام به طرف مسجد حركت كرد.

ابن ملجم كه از قبل در انتظار ورود امام به مسجد بود شمشير زهرآگين خود را پشت ستوني در مسجد پنهان كرده بود.

بخش بیستم

امام علی (ع)  وارد مسجد شد و فرياد زد: «اي مردم! نماز.. نماز..» بعد به نماز ايستادند.

لحظاتي بعد برق شمشيري در تاريكي درخشيد و به دنبالش فرياد جانسوز امام عزیزو بزرگوار, به گوش رسيد:

«قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم.»

ابن ملجم كه قصد فرار داشت پيراهنش كنار رفت و يك نفر شمشير خون آلود او را ديد و فرياد زد و ديگران را باخبر كرد.

مردم او را دستگير كردند و به خانه امام  بردند.

بخش پایانی

حضرت علي(ع) به فرزندش امام حسن سفارش نمود:

«فرزندم اگر زنده ماندم خودم مي دانم با اين مرد چه كنم و اگر از دنيا رفتم شما بيش از يك ضربه به او نزنيد.

زيرا او فقط يك ضربه به فرق من وارد كرده است.

با او مدارا كنيد و تا زنده است مواظب غذا و آسايش وي باشيد.»

نام: علي

لقب: اميرالمومنين

كنيه: ابوالحسن

نام پدر: ابوطالب

نام مادر: فاطمه بنت اسد

ولادت: 13 رجب

شهادت: 21 رمضان سال 40ه.ق

محل شهادت: مسجد كوفه

محل دفن: نجف اشرف

مدت عمر: 63 سال

مدت امامت: 30 سال

مدت خلافت: 5 سال

كتاب: نهج البلاغه

گردآورنده: نسرين محمدي

جهت مطالعه قصه های مذهبی بیشتر کلیک نمایید.

سایت قصه کودکانه میلورن, یکی از بهترین منابع قصه های صوتی می باشد.

حتما از سایر بخش ها هم دیدن کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

در این سایت انواع تبلیغات بنری و رپورتاژ آگهی پذیرفته می شود.جهت هماهنگی با شماره 09905967836 تماس بگیرید.

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من